تفسیر آیۀ ۷۰ سورۀ انفال
فیه ما فیه مولانا – متن ۲
در خاطرم میآید که این آیت را تفسیر کنم، اگرچه مُناسبِ این مقال نیست که گفتیم. امّا در خاطر چنین میآید. پس بگویم تا برود. حق تعالی می فرماید: یا اَیُّهَا النَّبیُّ قُلْ لِمَنْ فِی اَیْدِیْکُمْ مِنَ الْاَسْری اِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فِی قُلُوْبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمَّا اُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْلَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ[۱]. سَببِ نزولِ این آیت آن بود که مُصطفی صلواتُ اللّه عَلیهِ کافِران را شکسته بود و کُشِش[۲] و غارَت کرده و اسیرانِ بسیار گرفته، بَند در دست و پا کرده و آورده و در میانِ آن اسیران، یکی عَمِّ او بود عبّاس[۳] رضی اللّه عنه. ایشان همه شب در بَند و در عَجز و مَذلَّت میگریستند و میزاریدند و امید از خود بریده بودند و منتظر تیغ و کُشتن میبودند. مُصطفی صلوات اللّهِ علیه در ایشان نظر کرد و بخندید. ایشان گفتند: دیدی که در او بشریَّت هست و آنچه دعوی میکرد که در من صفتِ بشریَّت نیست به خلافِ راستی بود؟. اینک در ما نظر میکند ما را در این بند و غُلّ اسیرِ خود میبیند، شاد میشود. همچنان که نفسانیان[۴] چون بر دشمن ظَفر یابند و ایشان را مقهُورِ خود بینند، شادمان گردند و در طَرَب آیند. مصطفی صلوات اللّه علیه ضمیرِ ایشان را دریافت، گفت: نی، حاشا که من از این رو میخندم که دشمنان را مَقهُورِ خود میبینم یا شما را بر زیان میبینم، من از آن شاد میشوم، بل خندهام از آن میگیرد که میبینم به چشم سِرّ که قومی را از تُون و از دوزخ و از دوددانِ سیاه به غُلّ و زنجیر، کَشْ کَشان به زور سوی بهشت و رضوان و گُلستانِ ابدی میبرم و ایشان در فِغان و در نَفیر که: ما را از این مَهلَکه در آن گُلشن مَأمن چرا میبری؟ خندهام میگیرد. با این همه چون شما را آن نظر هنوز نشده است که این را که میگویم دریابید و عیان ببینید. حق تعالی میفرماید که: این اسیران را بگو که شما اوّل لشکرها جمع کردید و شوکت بسیار و بر مردی و انبوهی و پَهلوانی و شوکت خود اعتماد کلّی نمودیت و با خود میگفتید که ما چنین کنیم، مسلمانان را چنین بشکنیم و مقهُور گردانیم و بر خود قادری از شما قادرتر نمیدیت و قاهری بالای قهر خود نمی دانستید، لاجَرَم هرچه تدبیر کردید که چنین شود، جمله به عکس آن شد. باز اکنون که در خوف ماندهاید هم از آن علّت توبه نکردهاید، نومیدیت و بالای خود قادری نمیبینید. پس میباید که در حال، قوّت و شوکتِ مرا بینید و خود را مقهُور من دانید تا کارها میسّر شود و در حالِ خوف از من امید مَبُرّید که قادرم که شما را از این خوف بِرَهانم و ایمن کنم. آن کس که از گاو سپید، گاو سیاه بیرون آورد، هم تواند که از گاو سیاه، سپید بیرون آورد که:
یُوْلِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ یُوْلِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ[۵]. وَ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیَّ[۶]. اکنون در این حالت که اسیرید امید از حضرت من مَبُرید تا شما را دست گیرم که: اِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ اِلَّا الْقَوْمُ الْکافِروُن[۷]. اکنون حق تعالی میفرماید که: ای اسیران، اگر از مذهبِ اوّل بازگردید و در خوف و رَجا مَرا بینید و در کُلِّ احوال، خود را مقهُورِ قهرِ من بینید، من شما را از این خوف بِرَهانم و هر مالی که از شما به تاراج رفته است و تَلَف گشته جُمله را باز به شما دهم، بلکه اَضعافِ آن و بِهْ از آن، و شما را آمرزیده گردانم و دولتِ آخرت نیز به دولتِ دنیا مقرون گردانم. عباس[۸] گفت: توبه کردم و از آنچه بودم باز آمدم. مصطفی فرمود که: این دعوی را که میکنی حق تعالی از تو نشان میطلبد.
دعویِ عشق کردن آسانست
لیک آن را دلیل و برهانست
عبّاس گفت: بسم اللّه، فرما چه نشان میطلبی؟ فرمود: از آن مالها که تو را مانده است ایثارِ لشکر اسلام کن، تا لشکر اسلام قوّت گیرد، اگر مسلمان شدهای و نیکی اسلام و مسلمانی میخواهی. گفت: یا رسول اللّه، مرا چه مانده است؟ همه را به تاراج بردهاند، حَصیری کهنه رها نکردهاند. فرمود صلوات اللّه علیه که: دیدی که راست نشدی و از آنچه بودی بازنگشتی، بگویم که مال چهقدر داری و کجا پنهان کردهای و به که سپردهای و در چه موضع پنهان و دفن کردهای؟ گفت: حاشا! فرمود: چندین مال معیّن به مادر نسپردی و در فلان دیوار دَفن نکردی و وی را وصیّت نکردی به تفصیل که: اگر بازآیم به من بسپاری و اگر به سلامت بازنیایم چندین در فلان مَصلحت صرف کنی و چندینی به فلان دهی و چندینی تو را باشد؟ چون عبّاس این را بشنید، انگشت برآورد[۹] و به صدقِ تمام ایمان آورد و گفت: ای پیغامبر به حق، من میپنداشتم که تو را اقبالی هست از دَورِ فلک، چنان که متقدّمان را بوده است از مُلوک مثل هامان و شَدّاد و غَیرُهُم. چون این را فرمودید، معلومم شد و حقیقت گشت که این اقبال، آنسَری[۱۰] است و الهی است و ربّانی است. مصطفی فرمود: راست گفتی، اینبار شنیدم که آن تارِ شک که در باطن داشتی بگُسست و آوازِ آن به گوشِ من رسید. مرا گوشی است نهان در عینِ جان که هرکه زُنّارِ شکّ و کفر را پاره کند، من به گوشِ نهان بشنوم و آواز آن بُریدن به گوشِ جانِ من برسد. اکنون حقیقت است که راست شدی و ایمان آوردی.
مولانا فرمود: در تفسیرِ اینکه من این را به امیر پَروانه[۱۱] برای آن گفتم که تو اوّل، سِپَرِ مسلمانی شدی که: خود را فدا کنم و عقل و تدبیر و رَأی خود را برای بقای اسلام و کثرتِ اسلام فدا کنم تا اسلام بماند. و چون اعتماد به رأی خود کردی و حق را ندیدی و همه را از حق ندانستی، پس حق تعالی عینِ آن سبب را و سعی را سبب نقص اسلام کرد که تو با تاتار یکی شدهای و یاری میدهی تا شامیان را و مصریان را فنا کنی و ولایتِ اسلام را خراب کنی. پس آن سبب را که بقای اسلام بود سبب نقص اسلام کرد. پس در این حالت روی به خدا آور که محلِّ خوف است و صدقهها دِه که تا تو را از این حالتِ بَد که خوف است بِرهانَد و از او امید مَبُر اگرچه تو را از چنان طاعت در چنین مَعصیّت انداخت. آن طاعت را از خود دیدی، برای آن در مَعصیّت افتادی. اکنون در مَعصیّت نیز امید مَبُر و تضرّع کن که او قادر است که از آن طاعت که مَعصیّت پیدا کرد، از این مَعصیّت طاعت پیدا کند و تو را از این پشیمانی دهد و اسبابی پیش آرَد که تو باز در کثرت مسلمانی کوشی و قوّت مسلمانی باشی، امید مَبُر که: اِنَّهُ لَایَیْأَسَ مِنْ رَوْحِ اللّهِ اِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ[۱۲]. غرضم این بود تا او این فهم کند و در این حالت صدقهها دهد و تضرّع کند که از حالتِ عالی به غایت در حالتِ دون آمده است. در این حالت امیدوار باشد. حق تعالی مکّار است[۱۳]، صورتهای خوب نمایَد، در شکم آن، صورتهای بَد باشد تا آدمی مغرور نشود که مرا خوب رأیی و خوب کاری مُصوَّر شد و رو نمود.
—————————-
[۱] آیۀ ۷۰ سورۀ انفال: ای پیامبر، به اسیرانی که در دست شما هستند بگو اگر خداوند خیری در دلهای شما سراغ کند، به شما چیزی میبخشد که از آنچه از شما گرفتهاند، بهتر است، و شما را میآمرزد، و خداوند آمرزگار مهربان است.
حواشی استاد فروزانفر: این آیت مطابق گفتۀ اکثر مفسّرین در بارۀ عبّاس بن عبدالمطلب و عقیل بن ابی طالب که در جنگ بدر به دست سپاهیان اسلام اسیر شده بودند نازل گردید ولی در تفصیل واقعۀ گفتۀ مولانا با روایت مفسّرین و اصحاب مغازی مختصر اختلافی دارد که به جای خود مورد بحث واقع خواهد شد به جهت اطّلاع بیشتر رجوع کنید به: طبقات ابن سعید. قسم اوّل از جزو چهارم (طبع لیدن،ص ۹). و اسبابالنزول، تألیف ابوالحسن علی بن احمد واحدی نیشابوری (طبع مصر،ص ۱۸۰) و تفسیر فخرالدّین رازی (طبع آستانه، جزو ۴،ص ۵۷۳-۵۷۴) و تفسیر تبیان تألیف شیخ طوسی (طبع ایران،ص ۸۱۵) و مجمعالبیان (طبع تهران) در ذیل همین آیه و آیۀ ما قبل از سورۀ مبارکه انفال.
[۲] عمل کُشتن، قِتال
[۳] عباس بن عبدالمُطَّلب، عموی پیامبر(ص).
[۴] جمع نفسانی
[۵] بخشی از آیۀ ۱۳ سورۀ فاطر: از شب میکاهد و بر روز میافزاید و از روز میکاهد و بر شب میافزاید
[۶] بخشی از آیۀ ۱۹ سورۀ روم: زنده را از مرده بر میآورد و مرده را از زنده
[۷] بخشی از آیۀ ۸۷ سورۀ یوسف: جز خدانشناسان کسی از رحمت الهی نومید نمیگردد.
[۸] عباس بن عبدالمُطَّلب، عموی پیامبر(ص).
[۹] تصدیق کرد
[۱۰] آن جهانی
[۱۱] حواشی استاد فروزانفر: امیر پروانه معینالدّین سلیمان بن مهذّبالدّین علی دیلمی از اکابر رجال و وزراء سلجوقیان روم است که در سال ۶۷۵ به حکم اباقاخان از ایلخانان مغل (۶۶۳-۶۸۰) به قتل رسید وی به مولانا ارادت تمام داشت و چنان که از تضاعیف همین کتاب و روایات افلاکی واضح گردد غالباً در خانقاه مولانا حضور مییافت و از محضر مبارک وی موائد فوائد برمیگرفت و نیز مجالس سماع جهت وی و یاران ترتیب میداد چنان که بسیاری از غزّلیات مولانا به مناسبت همین مجالس پرشور به نظم آمده است. اکثر مکاتیب مولانا نیز به نام همین معینالدّین پروانه صدور یافته و از شدّت ارتباط وی با آن بزرگ جهان حکایت میکند برای اطلاع از احوال او رجوع کنید به مختصر تاریخالسلاجقه تألیف ابن بیبی (ص ۲۷۲-۳۲۰) و مسامرةالاخبار و مسایرةالاخیار تألیف محمد بن محمد المشتهر بالکریم الاقسرایی، چاپ انقره (ص ۴۱-۲۵۶) و رسالۀ نگارنده در تحقیق احوال مولانا، چاپ تهران (ص ۱۴۸-۱۵۰).
[۱۲] بخشی از آیۀ ۸۷ سورۀ یوسف: جز خدانشناسان کسی از رحمت الهی نومید نمیگردد.
[۱۳] اشاره به آیۀ ۴۲ سورۀ رعد، آیۀ ۵۰ سورۀ نمل، آیۀ ۵۴ سورۀ آل عمران